جهانی شدن، زینب {یا} ژاندارک؟

در خیابان آدم هایی را می بینی که برای پاسداشت و عزاداری شهدای کربلا آمده اند تعجبی ندارد چون حاصل فراتر رفتن یک آرمان از صفحات تاریخ است تعجب اینجاست که شعارها آداب و نمادهایی را می بینی که یادآور عاشورا وزینب (س)

است درکنارش هم دیدن لباس ها و مدل موهایی که از ما نیست گویا از غرب از سرزمین  ژاندارک وحوالی آن است.

به یاد پیام عاشورا افتادم که بی تفاوت از کنار هم نگذریم هرچه خواستم کاری کنم ترسیدم مثل دفعه های قبل،مثل مباحثه و جدل های توی مترو ودانشگاه بی ثمر باشد!اینجاست که احساس عجز و نتوانستن ایجاد می شود!احساس لال شدن یک چکاوک!احساس غم!چرااااااا...؟؟؟؟؟؟

با خود زمزمه کردم مطلبی ازکتاب اسلام شناسی زنده یاد علی شریعتی را {زینب یک زنی است که(پس از ظهر عاشورا) درقلب قساوت تنها می ماند،مبارزه اش را آنقدر پیگیر،قاطع و با شهامت و آگاهانه دنبال میکند و رسالت همه را به دوش می گیرد.آن وقت بعضی ها اینچنین کسی را بصورت زن ضعیف نوحه گری درآورده اند که جز گریه بر برادرش هیچ رسالتی ندارد.و در آنسو ژاندارک است ،دختری احساساتی ،نمک میوه ای، جوشی و خیالاتی که در خواب می بیند-و معلوم است که خواب نما شده ها چه کسانی هستند-که کسی می گوید:برخیز وبرای بازگشت سلطنت فرانسه قیام کن!وسپس آن دادو بیدادها راه می اندازد آن وقت غرب از این آدم چه چهره ای می سازد،که شعرا،ادبا،آزادیخواهان و انقلابیون دنیا-وحتی خود ما-قرنهاست که از او الهام می گیرند. این است سزای وابسته نبودن به ما وآنهم کیفر وابسته بودن به ما }.    

میگویند عصر جهانی شدن است(شبیه هم شدن)عصری که در آن شهرها دروازه ندارند،بارو  و دروازهای  تهران-شام و پاریس را برداشته اند واندیشه ها براحتی پخش میشوند.

جهانی شدن یعنی توی مجلس عزای امام حسین علاوه بر دعاهای قبلی با در نظر گرفتن اسپری فلفل روی صورت + سردی زمستان واشنگتن و نیویورک ،برای پیروزی جنبش تسخیر وال استریت  دعا کردن.جهانی شدن یعنی توی قلب سرزمین وهابی ها طنین فریاد هیهات من الذله .جهانی شدن یعنی کل یوم عاشورا کل ارض کربلا.

بانوی من! اگرژاندارک تا آخر عمر خانمی بود در لباس مردانه وتمام دغدغه اش نجات سلطنت فرانسه بود وبه خاطر ترس از آتش اعتراف میکرد ولی تو نیازی به انکار زن بودن نداشتی چون با زیور حجابت شیرزنی بودی که بنیان کاخ سلطنتی یزید را سست کردی و دغدغه وآرمان هایت به یک کشورمحصور نبود و نیست و به آتش کشیده شدن خیمه ها وسرخی لاله ها  تورا محکم تر کرد.   

بانوی من!از وقتیکه تو را بانوی من نامیدم همه ئ آرزویم شد که با امر به معروف ونهی از منکر روزی را بسازیم که زنان ومردان تمام سرزمین ها و حتی آنهایی که الگویشان ژاندارک است و همه آنهایی که همنام تواند ولی شبیه تو نیستند،به چنان یقین و شناختی نسبت به تو برسیم وگرمای نگاهت را لمس کنیم تا با نگاه تو جز زیبایی چیزی نبینیم(ما رایت الا جمیلا)و با تمام وجود از تو سوالی را بپرسیم که

ای زینب(س)بگو خواهر ما چه کنیم؟چه کنیم وقتی شنیدیم صدای هل من ناصر ینصرونی؟.